30 Aralık 2015 Çarşamba

بایرام در گنجینه واژگان ترکی_-_نوروز میراث ملی مردم آذربایجان

عید نوروز زیباترین و قدیمی ترین روز برای سپاسگزاری از خداوند و روز خروج ترکان از ارکنه قون است. آیینی که در نقطة مشترک فهم، اندیشه و رفتار ترکان جای گرفته است. قدیمی ترین مراسم ترکان که مفاهیم طبیعت، خدا و انسان را در محدودة دینی گؤگ ترکها یعنی باورهای شمنی و قامها در برمی‌گرفت.
به گزارش دورنانیوز، بایرام در زبان ترکی از ریشه «بایراماق» یعنی جشن گرفتن است.[۱] افراد هر ملتی متناسب با محیط جغرافیایی و ساختار باورهای خود، روزهایی را به عنوان عید جشن می گیرند. اگرچه «بایرام» در معنای کلی به معنای «جشن» است ولی چون مهمترین جشن در میان ترکان، جشن روز آغاز بهار است، از آن به عنوان «بایرام» در معنای کلی نام برده می شود. آنچه که روشن است جشن آغاز بهار در ابتدا فاقد هر گونه درونمایه دینی بوده و تماماً با آیینهای کشاورزی ارتباط داشته است ولی با گذشت زمان این جشن پیچیده تر شده و در ساختار باورهای اساطیری و دینی ترکان جای گرفته است. 
عید نوروز زیباترین و قدیمی ترین روز برای سپاسگزاری از خداوند و روز خروج ترکان از ارکنه قون[۲] است. آیینی که در نقطه مشترک فهم، اندیشه و رفتار ترکان جای گرفته است. قدیمی ترین مراسم ترکان  که مفاهیم طبیعت، خدا و انسان را در محدوده دینی گؤگ ترکها یعنی باورهای شمنی و قامها در برمی‌گرفت.[۳] این عید در میان ترکان که بانی این عید باستانی هستند، با نامهای مختلفی چون اولوسون اولو گونو(روز بزرگ ایل)، یئنگی گون(نوروز)، مارت دوققوزو، مره که(جشن در گویش قزاقی)، قوجا بایرام(عید باستانی)، شکر بایرام(عید شیرین)، یاز بایرامی(عید بهار)، سلطان بایرام (عید بزرگ)  … نامیده می‌شد. بعدها در زمان دولتهای ترک مسلمان در ایران مانند غزنویان و سلجوقیان، نام یئنگی گون / یئنی­گون (به معنای روز نو) جای خود را به «نوروز» داد. ذکر گلچینی از واژه های ترکی مربوط به «بایرام» می تواند ابعاد گوناگون این جشن را نمایانتر کند.
آراز بایرام ا.(Araz bayram) عید فطر (گویش ترکمنی).
آتالار بایرامی- (Atalar bayramı) عید پدر. روز پدر.
آنالار بایرامی- (Analar bayramı) عید مادر. روز مادر.
اوْد بایرامی – (Od bayramı) چهارشنبه آخر سال.
اوْروج بایرامی – (Oruc bayramı) عیدفطر.
اوزوت بایرامی – (Üzüt bayramı) مراسم یا آیینهای سوگواری که در عرض چهل روز پس از مرگ کسی برای وی برپا کنند.
اوْغول بایرام- (Oğul bayram) فرزندی که در روز عید متولد شده باشد.
اولو بایرام / اولوق بایرام – (Ulu bayram) عید بزرگ. عید فطر.
ایل بایرامی – (Il bayramı) عید نوروز.
بارات بایرامی – (Barat bayramı) عید نیمه شعبان.  
بایرام – (Bayram) جشن. عید. خوشحالی. خوشبختی. شادی. زیبایی. نوعی از پارچه مخصوص بافت ریسمان که شبیه به متقال عراقی امّا از آن نازکتر است. به صورت بهرام و پدرام وارد زبان فارسی و به صورت «بیرام» وارد لهجه سوری زبان عربی و به صورت Bairam وارد زبان انگلیسی شده است.
بایرام آشی – (Bayram aşı) طعامی که ثروتمندان در اولین روز عید به مردم بدهند.
بایرام آغاجی / بایرام آغاسی- (Bayram ağacı) (درخت عید) آنکه دیر به دیر به دیدار دوستان برود.
بایرام آغزی- (Bayram ağzı) مراسم آستانه عید.
بایرام آلایی – (Bayram alayı) مراسم عیدانه سلطنتی.
بایرام آیی – (Bayram ayı) ماه اسفند. ماه شوال.
بایراما – (Bayrama) جشن. شادی. جشنواره.
بایراماق – (Bayramaq) جشن گرفتن. درخشیدن.
بایرام اوزری / بایرام اوستو – (Bayram üzəri) موسم عید.
بایرام اولدوزو – (گیاه)(Bayram ulduzu) ستاره کریسمس. از نظر ظاهری شبیه حسن یوسف است.
بایرام اویلوق – (Bayram uyluq) قسمتی از ران، نیمه کوچکتر و پایین‌تر ران. (گویش قشقایی).
بایرام باسدی – (Bayram basdı) ناراحتی معده بر اثر پرخوری عید. (گویش قشقایی).
بایرام بیگ – (Bayram bəy) نامی که قزاقها روی پسری گذارند که در ایام عید متولد شده.
بایرام بیگی – (Bayram bəyi) کسی که دچار ناراحتی شده و با هر بار آروغ زدن، بوی بدی از دهانش بیرون آید. رئیس یا سردسته هنرمندان در برنامه های جشن و
نوروز.
بایرام پایی – (Bayram payı) تحفه یا هدیه ای شامل ارزاق و پوشاک که بزرگان و ثروتمندان به خانه نزدیکان و مستمندان در روزهای چهارشنبه آخر سال و
نوروز بفرستند.
بایرام توْپو - (Bayram topu) توپ که روز عید شلیک کنند.
بایرامجاق – (جانور)(Bayramcaq) جغد. بوم.
بایرامجالیق – (Bayramcalıq) ترشیدگی معده. ترشح معده. هدایایی که در عید به کودکان بدهند.
بایرام جوْجوغو - ا.(Bayram cocuğu) کودکی که روز عید لباس پوشانده و آراسته اند. کودکی که در عید متولد شده باشد.
بایرامجیق اوْلماق – (Bayramcıq olmaq) بر اثر پرخوری در مراسم عید باد کردن.
بایرامچی – (Bayramçı) آنکه برای عید دیدنی بیاید.
بایرامچیلیق – (Bayramçılıq) هدیه نوروزی دختر نامزد.
بایرام سئیران- (Bayram seyran) روزهای مهم. گاهی.
بایرام سایاغی- (Bayram sayağı) عیدانه. به رسم نوروز.
بایرام سوئیتاسی- (Bayram soitası) رقص آذربایجانی.
بایرام قاباغی- (Bayram qabağı) موسم عید. روزهای پیش از عید نوروز.
بایرام قاری – ا.(Bayram qarı) برف نوروزی. در آذربایجان خوش یمن است و آن را رمز فراوانی و برکت  دانند.
بایرام قوْچو – (Bayram qoçu) قوچ قربانی که از طرف خانواده داماد برای عروس فرستاده شود.
بایرام قوردو – (جانور)(Bayram qurdu) خرخاکی. برپا. (Onisoidea). مریم قوردو نیز گویند.
بایرام قولو – (Bayram qulu) بنده که روز عید متولد شده باشد. شادی دوست.
بایرام گون – (Bayram gün) جمعه.
بایراملاشما – (Bayramlaşma) عیددیدنی. دیدار نوروزی.
بایراملاشماق – (Bayramlaşmaq) دید و بازدید کردن در ایام عید. عید دیدنی کردن. به هم تبریک گفتن.
بایراملی – (Bayramlı) مسعود. فرخنده.
بایراملیق – (Bayramlıq) عیدی. هدیه عید. عیدانه. مالیاتی در گذشته که به مناسبت عید نوروز و عید قربان به نفع خان اخذ می‌شد. آرایش. زینت.
بایرام هاواسی – (Bayram havası) حال و هوای نیکو.  
بایرام یئری – (Bayram yeri) محل بازی کودکان در عید.
بایرام یئمیشی – (Bayram yemişi) چرز.
پؤلکه بایرامی – (Pölkə bayramı) نوعی آئین در شهر بناب که با سپری شدن چله بزرگ، آتش افروزند و شادی کنند.
توْی بایرام – (Toy bayram) مجلس سرور و شادمانی.
جیگرلری بایرام ائتمک – (Ciyərləri bayram etmək) لذت بردن از نخستین سیگار که پس از مدتی ترک بکشند.
چیلله بایرامی – (Çillə bayramı) جشن آغاز زمستان.
حاجیلار بایرامی – (Hacılar bayramı) عید حجاج. عید قربان.
خوْنچا بایرامی- (Xonça bayramı) نوعی جشن کوچک بهار که در اوایل قرن ۲۰ در مدارس آذربایجان برگزار می شد.
دلی بایرام – (Dəli bayram) خل و چل. دیوانه.
دوگون بایرام- (Düyün bayram) جشن و شادی.
سلطان بایرام – (Sultan bayram) عید بزرگ.
سود بایرامی – (Süd bayramı) جشنی که به مناسبت زایش گوسفندان و دوشیدن شیر آنان در منطقه سیواس گرفته شود. بخشی از شیر را پنیر کرده و بخشی را به کسانی می دهند که گوسفند ندارند.
سیدلر بایرامی – (Seyidlər bayramı) عید سادات. عید غدیرخم.  
شکر بایرامی – (Şəkər bayramı) عید نوروز. عید بزرگ. عید شیرین.
شوم بایرامی – (Şum bayramı) عید کهن کشاورزی.
قارا بایرام – (Qara bayram) اولین نوروزی که پس از فوت شخصی فرا می‌رسد و خانواده آن را جشن نمی‌گیرند. روز ماتم.
قوْجابایرام- (Qoca bayram) عید نوروز. عید باستانی.
قوزو بایرامی – (Quzu bayramı) جشن برّه. پس از آنکه ۴۳  روز از زایش برّه و یک روز پس از «یوغورت بایرامی» گذشت، برّه ها را برای مکیدن شیر مادر رها می کنند.
قوْوون بایرامی- (Qovun bayramı) عید خربزه در دومین یکشنبه ماه اوت در ترکمنستان.
قیزیل بایرام – (Qızıl bayram) آتش سوزی چند خانه باهم.
گؤز بایرامی – (Göz bayramı) عید قربان.
یئنیش بایرامی - ا.(Yeniş bayramı) جشن پیروزی.
یاز بایرامی – (Yaz bayramı) عید بهار.
یوْغورت بایرامی – (Yoğurt bayramı) جشن ماست. پس از آنکه چهل روز از زایش برّه گذشت و در این مدت شیر گوسفند از آن او بوده، در چهل و یکمین روز برّه ها را از مادر جدا کرده و زنان شیر دوشیده و با آن ماست می زنند. سپس گوسفندی نازا را ذبح کرده و جشن می گیرند.
منابع و توضیحات:
[۱] . «بای» یا صورت دیگر آن «بیگ» در زبان ترکی به معنای ثروتمند، بزرگ، عظیم و سعادتمند، داماد. رئیس طایفه و امیر است. لقب اعیان. فرمانروایی که در رأس یک «بوی» قرار می‌گرفت. وظایف او عبارت بود از: حفاظت از پیوندهای درون قبیله، اجرای حق و عدالت و دفاع از قبیله در برابر حمله دشمن. بیگها با در نظر گرفتن جسارت، قدرت مالی و حسن شهرت انتخاب میشدند. با گذشت زمان و افزایش قدرت و امکانات بویها، وظیفه بیگ نیز صورت موروثی یافته و به جز در موارد استثنایی، از حالت انتخابی خارج شد. عنوان بیگ از زمان مته خان (موتون یعنی بیگ تون) موجود بود و تاریخی ۲۳۰۰ ساله دارد. از سده ۱۱ میلادی، معنای بیگ گسترش یافته و تا زمان ما نیز ادامه یافته است. در فارسی Beyg تلفظ می‌شود. به صورت «بای» و در معنای ثروتمند و مالدار وارد زبان عربی و به صورت Big وBegوارد زبان انگلیسی شده است. فعل «بَاَیَ» به معنای فخر فروخت، نیز وجود دارد. همچنین «البیک» (جمع آن بکوات یا بیکات) نیز در عربی به معنای لقبی کاربرد دارد که به فرزندان وزراء و افراد سرشناس و صاحبان مال و نفوذ داده می‌شود. لقبی اختصاری دریادار و فرماندار. ریشه واژه «بایرام» نیز از اینجاست. یعنی «بایماق» یعنی بزرگ شدن. «بایینماق» یعنی آباد شدن. «باییندیر» یعنی آباد. واژه «بایرام» نیز در واقع به معنای جشن بزرگ است. برای آگاهی بیشتر درباره مشتقات دیگر این واژه ن.ک:
-    اؤتوکن سؤزلوگو. جلد ۲٫ ص ۵۱۳؛ آلتایجا تورکجه سؤزلوک. امینه گورسوی. آنکارا. ۱۹۹۱٫ ص ۳۷؛ چاغاتای دیلینین ایضاحلی لغتی. سین کیانگ. ۲۰۰۲٫ ص ۱۰۰؛ درله مه سؤزلوگو. جلد ۲٫ آنکارا. ۱۹۶۵٫ ص ۵۸۴؛ ارک سؤزلوگو. اسماعیل جعفرزاده . تبریز. ۱۳۸۹٫ ص ۵۵۷؛ قاشقای سؤزلوگو. اسدالله مردانی. «بهرام» باشلیغی؛ قاموس اعلام ترکی. شمس الدین سامی. جلد اول. ص ۲۷۸؛ ترکمنجه تورکجه سؤزلوک. طلعت تکین. آنکارا. ۱۹۹۵٫ ص ۵۴؛ «توروز» سؤزلوگو. حسن بیگ هادی. تبریز. ۲۰۰۱۳٫ «بایرام» باشلیغی. تورک دیلینین اتیمولوژیک سؤزلوگو. حسن ارن. آنکارا. ۱۹۹۹٫ «بایرام» باشلیغی. 
[۲] . داستان ارکنه قون، شکل با شکوهتر و پربارتر داستان بوزقورد (گرگ خاکستری) است. خلاصه این داستان چنین است: در میان قبائل ترک هیچ کدام به قدرت گؤگ ترکها نبودند. تمام قبائل متحد شده و بر آنان تاختند ولی شکست خوردند. در دومین ایلغار، حیلهای به کار بردند و از برابر قشون گؤگ ترک گریختند. ترکان نیز آنان را تعقیب کرده و از سرزمین خود بیرون آمدند. دشمنان به یکباره بازگشتند و بر ترکان یورش آوردند. دشمنان پیروز شدند. گؤگ ترکها به قتل رسیدند و فرزندانشان همراه دشمنان به بردگی برده شدند. پسر کوچک خاقان گؤگ ترک با نام «قایان» و برادرزاده خاقان گؤگ ترک با نام «توقوز» از دست دشمنان گریخته و به وطن بازگشتند. آنان چند گاو و گوسفند خریده و از ترس دشمنان به سوی کوهی رفتند که از راه آن تنها یک شتر میتوانست عبور کند. به جایی رسیدند که در آنجا آبهای روان، چشمهها، علفهای گوناگون، درختان میوه و شکار وجود داشت. آنها در آنجا جای گرفته و خدای را سپاس گفتند. آنجا را ارگنه قون (ارگنه یعنی سینه کش کوه و قون یعنی برجسته) نامیدند.۴۰۰ سال بعد حیوانات و افراد قبیله تا آنجا زیاد شدند که دیگر ارگنه قون گنجایش آنها را نداشت. در این زمان به گفتگو پرداختند که از آنجا خارج شوند. گفتند از پدرانمان شنیدهایم که بیرون از ارگنه قون، صحراهای پهناور و زیبا وجود داشته و آنجا وطن اصلی ماست. بیایید راهی از میان کوهها یافته و به آنجا بازگردیم. آهنگری که در میان آنها بود گفت: در اینجا معدن آهنی هست که اگر آنجا را ذوب کنیم، راهی گشوده می شود. در جایی که آهنگر گفته بود آتش برپا کرده و آنجا را ذوب کردند. گذری باز شد. آنها آن روز را به خاطر سپرده و از ارگنه قون بیرون رفتند. از آن روز در گؤگ ترکها این رسم به وجود آمد که آن روز را عید بگیرند. هنگام خارج شدن گؤگ ترکها از ارگنه قون، «پورته چنه» از تبار قایان، خاقان آنها بود. ن.ک: هیئت، جواد. تاریخ مختصر ترک. انتشارات پینار. ص ۷۵و ۷۶٫
[۳] . برای آگاهی بیشتر درباره خاستگاه ترکی عید نوروز ن.ک:
-Türklerde YılbaĢı ve Bahar Geleneği / Prof. Dr. Ahmet Pirverdioğlu. Turkler. Cilt 3. Ankara. 2002. S.44
- Eski Türklerde Bayram ve Festivaller / Prof. Dr. Salim Koca. Turkler. Cilt 3. Ankara. 2002. S.51.

***********************


نوروز میراث ملی مردم آذربایجان
 

تاريخ پرافتخار سرزمين ما از قديميترين روزگاران كه ثمره و نتيجه تلاش و كوشش پدران و مادران ماست و فرهنگ ما كه يكي از غني ترين فرهنگهاي بشري است و نشانگر اينكه نياكان ما باشرافت و سربلندي تمام در راه تكامل و پيشرفت تاريخ انسان قدم برداشته اند. در سرزمين ما آذربايجان از گذشته هاي دور نياكان ما تمدنهايي مانند مانناها، اورارتوها، جزو افتخارات ماست كه تپه حسنلو و جام حسنلو (واقع در 7 كيلومتري سولدوز) از يادگارهاي ديرين نياكان ماست شايان ذكر است در دنيا كه نظيري براي جام حسنلو وجود ندارد در ميان كنه كاري هاي روي آن نشانه هايي از مراسم مربوط به عيد نوروز موجود و قابل رويت ميباشد.

عيد نوروز يكي از يادگارهاي ماندگار فرهنگ و تمدن آذربايجان بشمار ميرود كه اين فرهنگ و آداب و رسوم متعالي با گذر زمان در ميان ديگر مردمان و ملتها نيز رايج گشته است بطوري كه به مرور زمان از سرزمين آذربايجان فراگير گرديده است اما آنچه مهم است اينكه از لحاظ تاريخي خاستگاه اين فرهنگ، سرزمين آذربايجان ميباشد.

عيد نوروز اولين روز بهار است و يكي از يادگارهاي ماندگار نياكان ما ميباشد كه بعنوان ارمغاني بسيار گرانبها براي ما به يادگار گذاشته اند. اين عيد به گواهي تاريخ از 3هزار سال پيش در ميان مردمان سرزمين ما رايج بوده است و با پايان يافتن فصل سرما و زمستان و با آغاز شكوفايي گل و سبزه و زنده شدن طبيعت، نياكان ما به جشن و شادماني ميپرداختند و اين روز را بعنوان سرفصل تازه ايي براي تجديد حيات و شادي و خرمي زندگي خوش محسوب مي كردند.

همانطور كه اشاره شد خاستگاه اصلي اين جشن ملي، آذربايجان بوده است و حتي پيش از زرتشت در ميان نياكان اصلي ما در اين سرزمين رايج و جاري بوده است. در منابع فارسي و ديگر منابع تاريخي آمده است كه جمشيد پادشاه فارسها با آيين نوروز، در آذربايجان آشنا ميشود و بعد از آن دستور مي دهد كه در ميان فارسها نيز اين جشن آييني گرفته شود. همانطوريكه ميدانيم آذربايجان نسبت به مناطق ديگر ايران بنا به موقعيت جغرافيايي داراي شرايط آب و هوايي مخصوص است كه از ويژگيهاي مهم آن بودن بودن زمستانهاي سرد و طولاني مي باشد و نيك ميدانيم كه چنين شرايط آب و هوايي در ديگر نقاط ايران وجود ندارد و به خاطر اين موضوع ساكنان اين سرزمين با تمام شدن فصل سرما و يخبندان و آغاز فصل بهار و بيدار شدن طبيعت به رقص و پايكوبي ميپرداختند و بدين گونه اين موضوع به يك فرهنگ عمومي و جشن ملي در ميان نياكان ما تبديل شد. و بعنوان ميراث گرانبها براي ما به يادگار ماند كه حتي اين فرهنگ به ديگر نقاط ايران بلكه بيشتر از آن به ديگر كشورها گسترش يافت. با دقت نظر در تاريخ ملاحظه ميكنيم كه نياكان ما دريافته بودند كه چهار عنصر دخيل در زندگي انسان (سو-اود-يئل-تورپاق) در واقع حيات بخش زندگي آنهاست و اين چهار عنصر بعنوان سنبل حيات انسان و فلسفه وجودي زندگي انسان است.در واقع بايد گفت در زندگي ما توركها چهار عنصر هميشه بعنوان سمبل ماندگاري قابل ستايش بوده و هميشه از طرف توركها مورد تقدس قرار گرفته است به نوعي كه حتي در آذربايجان آتش داراي جايگاه ويژه ايي بوده است. آتش بعنوان حرارت بخش زندگي و خاك و طبيعت در جهت بيداري و با آمدن زمستان و فصل سرما به نوعي زندگي انسان با يك ركود مواجهه ميشد و انسان با مرگ طبيعت از هرگونه نعمت خدادادي محروم ميشد و در زير آماج تازيانه زمستان در شرايط سخت آب و هوايي كه از چهار عنصر طبيعت يعني (سو، اود، يئل، تورپاق) محروم ميشدند پيش از پيش به ارزش و قدر و منزلت اين چهار عنصر پي مي برد و با آمدن بهار اولين روز اين فصل را به همين جهت در سطحي گسترده جشن مي گرفتند.ما پيش از اينكه به مراسم اصلي عيد نوروز و ويژگيهاي آن اشاره كنيم ضروري است كه در مورد سمبل و نماد اين چهار عنصر موجود در طبيعت توضيحي ارائه دهيم:
نياكان ما در مواجهه با شديدترين شرايط سخت زندگي دريافته بودند كه (سو اود يئل تورپاق) داراي اهميت خاصي در زندگي شان است. و بنا به همين جهت با نزديك شدن فصل بهار چهار هفته آخر فصل زمستان را به نام يكي از اين چهار عنصر نامگذاري ميكنند . سو مظهر و نماد حيات و تجديد زندگي است اولين هفته را بنام (سو چارشنبه سي) نامگذاري كرده اند بنا به اهميت وجود (سو) در زندگي انسان كه بعنوان مايه حيات انسان است و برفها و يخهاي زمين آرام آرام ذوب ميشوند اين موضوع براي نياكان ما از اهميت و ارزش بسياري برخوردار بود دومين هفته را نياكان ما تحت عنوان (اود چارشنبه سي) نام نهاده اند كه مظهر حرارت و نور و روشنايي است. و آتش و نور و حرارت است كه به طبيعت روح تازه ميبخشد و به زمين حرارت ميدهد نياكان ما بر اين باور بودند كه هر قدر آتش و خورشيد را مقدس بحساب آورند همان اندازه طبيعت زودتر بيدار ميشود و به انسانها سعادت به ارمغان مي آورد. بودن آتشگاه هاي متعدد در سرزمين آذربايجان خود شاهدي بر ايادعاي ماست كه آتش و خورشيد داراي چه اهميتي در ميان نياكان ما توركان بوده اند. سومين هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان (يئل چارشنبه سي) نامگذاري كرده اند چون در اين هفته باد با آمدن خود به زمين و طبيعت زندگي نويد بيداري ميدهد (يئل) در يك مدت كوتاه تمامي زمين را پشت سر ميگذارد و زمين را به بيداري فرا ميخواند بنا به اعتقاد نياكانمان (يئل) خود يكي از خدايان قدرتمند ميباشد.
آخرين چارشنبه سال نيز تحت عنوان (تورپاق چارشنبه سي) نامگذاري شده است كه با جذب گرما و حرارت بيدار ميشود كه در نزد مردم با نام (ايلين سون چارشنبه سي) مشهور است. در آخرين چارشنبه سال (تورپاق) با قدرت و نيرو و كمك (سو) (اود) (يئل) جان ميگيرد. نياكان ما بيداري زمين را با مراسمهاي گوناگون با نغمه سرايي و آيين هاي متعدد جشن ميگرفتند و پايان يافتن روزهاي سخت زمستاني را به همديگر تبريك ميگفتند و به باور و اعتقاد اجداد ما يئل اود سو به مهماني تورپاق مروند و در معبد تورپاق جمع ميشوند و روزهاي سخت زمستاني را توام با قحطي و فلاكت و سختي بوده است بر او عرضه ميدارند و الهه تورپاق را به بيداري دعوت مي كنند و اين چهار الهه دست در دست همديگر با خواندن اين شعر:
سو گلدي ها، اود گلدي ها، يئل گلدي
تزه عومور – تزه تاخيل ايل گلدي
دنياي روشنايي ها را به مردم به ارمغان مي آورند و مردم نيز با ديدن اين وضعيت به جشن و پايكوبي در طبيعت ميپردازند و مراسمها و آداب و رسوم پر شكوهي را به اجرا ميگذارند. بايد گفت كه امروز ديگر مثل گذشته مردم اين چهار هفته را بطور مجزا جشن نميگيرند بلكه به مرور زمان با فراموش كردن فلسفه وجودي اين مراسمات همه آنها را يك جا جشن ميگيرند. نام چارشبه سوري بنوعي تحريف شده چارشبه سويي ميباشد كه به چند دليل ميتواند نظر صائبي باشد يكي اينكه ساختار تركيبي دو كلمه يعني اينكه اگر فارسي ميبود بايد گفته ميشد سور چهارشنبه، ديگر اينكه با توجه به هفته هاي آخر سال كه هركدام بنام يكي از عناصر چهارگانه طبيعت در زبان توركي نامگذاري شده است و همچنين خود كلمه سوري نميتواند افاده معني داشته باشد و اگر سوري را به معناي جشن و مهماني در نظر بگيريم باز غلط است چون در فارسي سور وجود دارد نه سوري. و نهايتا اينكه مردم در سحرگاه اين روز براي آوردن آب به سرچشمه ها ميروند و اين خود دليلي براين ادعاست كه اين كلمه همان (چارشنبه سويي) ميباشد. به هر تقدير مردم كه غروب و شامگاه آخرين چهارشنبه سال با بر پا داشتن آتش و پريدن از روي آن و خواندن اين شعر:
آتيل باتيل چرشنبه
بختيم آچيل چرشنبه
به رقص و پايكوبي ميپردازند و در سحرگاه چارشنبه با رفتن به سرچشمه ها به خواندن نغمه ها و اشعار مخصوص ميپردازند.
اما از ديگر مراسمها و آيينهاي عيد نوروز سفره (يئددي سين) ميباشد كه يكي از آيين هاي ويژه در عيد نوروز است كه متاسفانهبه مرور زمان با سلطه سياست و فرهنگ فارسي اين آيين زيبا در شكلي ديگر و بالباسي تحريف شده كه هيچ سنخيتي با اصالت اوليه آن ندارد در آذربايجان رايج شده است. با صراحت ميتوان گفت كه سينهاي موجود در (يئددي سين) (هفت سين امروزي) از فرهنگ غني توركي به عاريت گرفته اند و اگر معادل آن كلمه را داشته اند همان را بكار برده اند مانند سير كه جاي (سريمساق) بكار برده اند و گرنه كلمات ديگري را كه از هيچ ماهيت و اصالتي فرهنگي برخوردار نيستند جايگزين كرده اند كه بسيار مسخره منمايد چه اين (سو) ماده اوليه حركت است كه در زندگي نقش بازي ميكندو مايه حيات است نه سنجد!!! البته بعضي از كلمات را نيز كه در زبان فارسي براي آنها اصلا معادلي نبود به همان شكل بكار گرفته اند ماندد سركه و سوماق و سمني البته در معني ديگر اطلاق كرده اند.
از عهد باستان در مناطق مختلف آذربايجان به سفره (يئددي سين) (باجا قاباغي بزمك) ميگفتند لازم به ذكر است در گذشته خانههاي نياكان ما داراي يك پنجره مخصوص بود كه به آن باجا ميگفتند. و چون نياكاكان ما بر اين اعتقاد بودند كه در عيد نوروز روح اجداد ما به خانه هاي خود سركشي ميكنند و از طريق باجا وارد خانه ميشوند اين سفره را در مقابل همابل همان باجا پهن ميكردند و انواع خوراكيها را كه هر يك نماد و سنبلي از موضوعات مرتبط با زندگي است در آنجا قرار داده اند كه روح اجدادشان با ديدن آنها راضي و خشنود گردد پس با سعي و كوشش فراوان در جهت تزيين هرچه بهتر سفره برمي آمدند بلكه هرچه بيشتر روح اجدادشان را خشنود و راضي ميساختندكه زندگي فرزندانشان در رفاه و آسايش ميگذرد و از طرف ديگر اين محصولات غذايي را كه هريك به نحوي در زندگي انسان داراي نقش عمده ايي بودند مورد تقدس قرار دهند كه هر يك از اين سين ها بعنوان رمز و سمبلي در زندگي انسان عبارتند از :
1.
سو: كه اين مايه حيات بعنوان رمز و بقاي زندگي انسان بشمار ميرود و زندگي انسان بدون وجود آن امكانپذير نيست و در گذشته هاي دور در ميان توركان حتي مورد پرستش قرار ميگرفت و بدين جهت يئددي سين داراي جايگاه ويژه ايي است و توركها هميشه آنرا ارج ميگذارند چرا كه ركن حيات آدمي ايت.
2.
سمني: هرچند امروزه بعنوان حلواي خوشمزه و خوردني بشمار ميرود بايد گفت كه در اصل اين كلمه با ماده اوليه آن اطلاق ميشده است يعني (سبزي) كه نماد و سمبل تجديد حيات در زندگي است يعني در واقع در گذشته هاي دور سمني به سبزي گفته ميشد ولي بعدها با فراموش كردن اصل لغت و معني اوليه آن با آن نوعي خوردني تغيير نام يافته است كه حتي اين موضوع را ميتوان در اين شعر مشاهده كرد كه زنان هنگام پختن سمني دسته جمعي آنرا مي سرايند:
سمني ساخلا مني
ايلده گويرده رم سني
سمني آل مني
هر يازدا يادا سال مني

و يا در شعر ذيل:
سمني سازانا گلميشم اوزانا اوزانا گلميشم
سن گلنده ياز اولور
ياز اولور آواز اولور

با توجه به معني (گويرده رم) يعني سبز ميكنم ميفهميم كه سمني همان سبزي نماد و سمبل تجديد حيات است كه فارسها سبزي را جايگزين آن كرده اند و خود سمني را در معني خوردني و شيريني بكار ميبردند بايد گفت امروز در آذربايجان شمالي كلمه سمني با حفظ معني اصيل خود يعني سبزي در زبان مردم رايج است.
3.
سريمساق: كه بعنوان رمز سلامت انسان ميشود و از گذشته هاي دور به فوايد مختلف آن تاكيد بسياري شده است.
4.
سوجوق: كه بعنوان سمبل و رمز شيرين زندگي است كه از عهد باستان بعنوان يكي از لذيذترين و خوشمزه ترين شيرينيها در آذربايجان بوده است و هنوز هم رايج است.
5.
سونبول: رمز و نماد بركت زندگي است و در واقع سونبول كه همان گندم باشد و ماده اصلي نان است در زندگي انسان نقش اساسي ايفا ميكند و به همراه سو دو عنصر اصلي و اساسي حيات انسان هستند كه متاسفانه فارسها اين ركن اساسي را نيز بسان سو از سفره يئددي سين حذف كرده اند يعني در واقع به جهت نبود معادل آن سين ديگري را جايگزين كرده اند.

6.
سوماق: كه بعنوان سمبل و رمز مزه و طعم زندگي محسوب ميشود.
7.
سيركه(سركه): بعنوان رمز و سمبل برطرف كننده مزاج بد بدن انسان است. لازم است اشاره كنيم كه عدد هفت در ميان ما توركان داراي جايگاه ويژه ايي است و كلا بايد گفت كه اين عدد را براي اولين بار سومئرها يعني نياكان ما توركها ابداع كردند كه به مرور زمان در ميان ملل نيز براي خود جاي باز كرده است و نيز لازم بذكر است كه در گذشته هاي دور به عيد نوروز در ميان توركان (يئني گون) ميگفتند و اين موضوع را آشكارا ميتوان در كتاب ديوان لغات التورك محمد كاشغري كه هزار سال پيش نوشته شده است مشاهده كرد كه به مرور زمان به نوروز تغيير نام يافته است.
در خاتمه بايد اشاره كنيم كه در فارسي لغتي براي (بايرام) وجود ندارد و (عيد) يك لغت عربي است كه فارسها بكار ميبرند يا بهتر است بگوييم كه اصلا فارسها داراي چنين مراسمي نبوده اند كه لغتي نيز براي آن داشته باشند. حتي لغت (جشن) نيز توركي است كه در فرهنگ سنگلاخ بدان اشاره شده است. من از همه مردم آذربايجان بعنوان يك فرزند كوچك ميخواهم كه سفره يئددي سين را به شكل واقعي آن كه داراي ابعاد وسيع بار هويتي نياكان ماست اجرا كنند و حتي فارسها نيز بايد يئددي سين را بنحو واقعي آن اجرا نمايند كه سيب و سنجد هيچ معناي فرهنگي خاصي را در رابطه با زندگي انسان ايفا نميكند. ماهي درون آب نيز تنها بخاطر زيبايي سفره نيست بلكه ماهي در آب بعنوان رمز حيات است و آب مظهر زندگي است . همچنين بايد اشاره كنيم كه حتي چهار عنصر يادشده در بالا يعني (اود، سو، يئل، تورپاق) نظر به اهميت شان در زندگي و فرهنگ توركان بنام روزهاي هفته از عهد باستان اطلاق شده است و روزهاي هفته بدين شكل در تاريخ تمدن توركان قيد گرديده اند:

شنبه : يئل گونو
يكشنبه : تورپاق گونو
دوشنبه : دوز گونو
سه شنبه: آرا گونو
چهارشنبه : اود گونو
پنجشنبه : سو گونو
جمعه : آدينا


منابع:
1-
ايران توركلرينين اسكي تاريخي - دوكتور زهتابي
2-
فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي- دكتر محمد جعفر ياحقي
3-
ايلين سون چرشنبه سي- ترجمه بهرام اسدي
4-
ديوان لغات تورك - محمود كاشغري
5-
ديوان سنگلاخ - ميرزا مهدي خان استرآباد
 

Hiç yorum yok:

Yorum Gönder

حدیث نجفی_-_Hadis Najafi : Doldur şimdi yerimi başka ben varsa...

حدیث نجفی_-_Hadis Najafi Doldur şimdi yerimi başka ben varsa... 1401.06.30 #HadisNajafi